رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

unforgettable moments

پیپزا !

سلام قلب مامان ! دیروز برای اولین بار به قول خودت پیپزا خوردی . البته فقط در حد سه تا گاز ! از صبح خودت بهم گفتی مامان من پیپزا میخوام با همبرگر که دو تا نون داشته باشه و توش خیار شور باشه با از اون نون ها که اینجوریه !! که با دستهاات هی نشون میدادی ... منظورت نون تست بود خلاصه غروب با امیر رفتیم و نون تست و مواد پیتزا خریدیم و کلاب درست کردم و سه تا گاز هم خوردی  و دیگه گفتی نمیخورم ... در عوض نون تست رو برداشتی با کالباس و یه پنیر گودا خام خوردی ...       ...
26 اسفند 1391

برف تنبل !

سلام عشق مامان دیروز و امروز اینجا یه کم برف اومد و بالاخره تونستی امسال برف رو ببینی ! نیومد نیومد حالا توی اسفند ماه برف اومد . دیروز من یخ زدم . الهی برات بمیرم وقتی من اومدم پیشت من رو بغل کردی و گفتی : مامان یخ زدی ؟ بعدش دستهای گرمت رو گذاشتی روی صورتم .        منو ببخش که دیشب زیاد باهات بازی نکردم . آخه الان سه روزه که تو ساعت 3 و 4 صبح بیدار میشی و من هم با تو بیدار میمونم تا برم سر کار . اونوقت تو ظهر میخوابی ولی من سر کارم ! دلم یه خواب 5 ساعت درست و حسابی میخواد ...     ...
17 اسفند 1391

دوباره تب

سلام عشق مامان الهی من بمیرم ... آخه دیگه نمیدونم چرا تب کردی ؟ دیروز سر کار بودم که مامان امیر زنگ زد و گفت تو تب  کردی و میگی گوشم درد میکنه !!!!  خدایا دیگه نمیدونم چی بگم ... خسته شدم ... خسته ... آخه در حالی که داری آنتی بیوتیک میخوری یک دفعه چرا گوش درد گرفتی ؟ بردیمت دکتر . همین داروها رو گفت باید ادامه بدی ... من خودم دیگه دکتری گوش و حلق وبینی گرفتم .... دیشب تا صبح  پاشویه ات کردم  . خدا رو شکر امروز یه کم بهتر بودی . ...
7 اسفند 1391
1